نمـایش احسـاسات با عکـس دیر فهمیدم .. خدا را دوست بدار ... حواســــم را هرکـــجا که پــرت می کـــنم باز کـــنار تـــو می افتد ... ﺩﺭ ﻧــﺎﻧــﻮﺍﯾـــﯽ ﻫــﻢ ﺻـــﻒ"ﯾــﮏ ﺩﺍﻧـــﻪ ﺍی"هـــا ﺟــﺪﺍﺳـــــﺖ . . . ﺍﺯ ﺟــﺬﺍﻡ ﻫــﻢ ﺑــﺪﺗــﺮ ﺍﺳــﺖ "ﺗﻨﻬﺎﯾـــــــــﯽ" تو آنجـــا . . . من اینجــــا . . . همه راستـــــ می گفتند تو کـــجا من کـــجا ! وقتی دو عاشق از هم جدا میشن ... مگر چند بار به دنیا آمده ایم یه مرد با چشم هایش عاشق می شود یه زن با گوش هایش ... دلم یک دنیا تنهایی میخواهد چگونه است؟! می روم...به کجا؟ دخترک برگشت آدمی که منتظر است هیچ نشانه ای ندارد کـاش مـی فـهـمیـدی .... خسته ام... از تـــــو نوشتن...! یادم باشد دیگر هرگز خاطره هایم را کند و کاو نکنم! یکم بیشتر هوای اینایی که مارو میخندونن داشته باشیم ، اونا تو تنهایی هاشون بیشتر غصه می خورن ... آمدی بشنوی بمانی میدونی چی بیشتر از همه آدمو داغون میکنه : همهٔ رابطهها با جملهٔ " تو با بقیه فرق داری " شروع میشه . . .
خیلی دیر ...
" عزیزم " ...
" گلم " ...
"عشقم "....
تکیه کلامش بود!
حداقلش این است که یکی را دوست داری که روزی به او می رسی . . .
دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن ...
چون به قلب همدیگه زخم زدن ...
نمیتونن دشمن همدیگه باشن ...
چون زمانی عاشق بودن ...
تنها میتونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن ...
که اینهمه میمیریم؟ !!
برای همینه که زن ها آرایش میکنن و مردها دروغ میگن
با یه عالمه تو
و تمام گوشه کنارهای اغوشت
صبح كه بيدار شدي
كدامين نقاب را بر مي داري؟
فصل نقابهاست...
انگار كسي ما را بي نقاب نمي بيند
اگر روي واقعي داشته باشيم
كسي ما را نمي پسندد
به دنبال لحظه ايم كه تمام نقابها از چهره ها برداشته شود
ايا آن روز هيچ "خودي" باقي خواهد ماند؟
نمی دانم ....حس بدی ست... بی مقصدی!
کاش نه باران بند می آمد... نه خیابان به انتها می رسید....
چه بزرگ شده بود
پرسیدم : پس کبریتهایت کو ؟
پوزخندی زد .
گونه اش آتش بود ، سرخ ، زرد ...
.........
گفتم : می خواهم امشب
با کبریتهای تو ، این سرزمین را به آتش بکشم !
دخترک نگاهی انداخت ، تنم لرزید ...
گفت : کبریت هایم را نخریدند
سالهاست تن می فروشم ...
هیچ نشانه خاصی!
فقط با هر صدایی برمیگردد . .
قـهـر میـکنم تـا دسـتـم را مـحـکمتر بگیـری و بـلـنـدتـر بـگـویی:
بـمان...
نـه ایـنـکـه شـانـه بـالا بـیـنـدازی ؛
و آرام بـگویـى:
هـر طور راحـتـى ... !
کمی از خود می نویسم
این "منم" که،
دوستت دارم...!
مثل آتش زیر خاکستر می ماند...
حساب از دستم در رفته...
چندمین بار است که با یاد نگاه آخرت آتش می گیرم...؟
آمدی شنیدی، رفتی!
حالا سالهاست دیگر
کسی از لبهام نشنیدَهست: "دوستت دارم"
این که هر کاری در توانت هست براش انــــجام بدی ،
آخــــرش بـرگرده بگه :
مگه من ازت خواستم . . . / .
و به جمله " تو هم مثل بقیه ای " ختم میشه . .

نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.